وبلاگ تخصصی درباره امامان

اگر میخواهید از امامان معصوم و پاکدامنمان بیشتر بدانید و حدیث های این بزرگواران را بخوانید وبلاگ ما را دنبال کنید

وبلاگ تخصصی درباره امامان

اگر میخواهید از امامان معصوم و پاکدامنمان بیشتر بدانید و حدیث های این بزرگواران را بخوانید وبلاگ ما را دنبال کنید

راهزن در اثر توبه محبوب خدا مى‏شود

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

از حضرت امام سجاد (علیه السلام) منقول است که فرمود: مردى با خانواده خویش از راه دریا مسافرت کرده و سوار کشتى شدند و در اثر نامساعد بودن دریا کشتى آنان شکسته و خرد شد جمعیتى که در کشتى بودند همه آنها هلاک و غرق آب شدند جز همسر آن مرد که روى تخته پاره کشتى قرار گرفته و امواج پیکر او را به لب دریا انداخت زن به جزیره‏اى از جزایر دریا پناهنده شد و در جزیره با مردى که راهزن بود مصادف گردید که شغل او همیشه ناراحت کردن مردم بود.

و در آن جزیره خود را مخفى مى‏ساخت براى اذیت کردن ناگهان چشم گشود و زنى را دید بالاى سرش ایستاده است گفت: آیا تو انسانى یا جن هستى زن جواب داد از انس هستم راه زن بدون اینکه با او حرفى بزند جلو او نشست و خواست با او عمل خلاف عفت مرتکب بشود.

زن که خود را در چنگال یک مرد بى‏ایمان و از خدا بى خبر گرفتار دید مضطرب گردید راهزن گفت: چرا ناراحتى آن بانوى با ایمان گفت: از خدا ترس دارم دزد گفت: از این عمل و از این کار تا حال انجام داده‏اید زن جواب داد نه بخدا قسم آن مرد گفت: تو اینقدر از خدا ترس دارى در حالیکه تا این موقع همچو عمل زشت را به جا نیاوردى و الان نیز نفرت دارى پس بخدا قسم من از تو اولى ترم که از خداى خود ترس داشته باشم.

پس از این از بانو کناره گرفت و بجانب اهل عیال مراجعت نمود و در اثناء راه نفس خود را مورد مذمت قرار داد و توبه کرد و واقعا پشیمان شد از عمل سابق خود.

اتفاقا با راهب نصارا در راه تصادف و برخورد نمود که آفتاب سوزان بر سر آنان مى‏تابید آن مرد دیر نشین به آن جوان گفت: از خدایت بخواه که تکه ابرى بفرستد و بر سر ما سایه افکند تا از شدت حرارت خورشید راحت شویم.

جوان در جواب گفت: من پیش خدا آبرو ندارم زیرا تا حال کار نیک بجا نیاوردم و جرات ندارم از خدا چیزى در خواست نمایم.

عابد دیر نشین گفت: پس من دعا کنم و تو آمین بگو جوان جواب داد قبول کردم راهب رو بطرف خدا نمود درخواست حاجت خویش کرد جوان نیز آمین گفت فورا به امر پروردگار لکه ابرى در آسمان پیدا شد و! سر آنان سایه افکند و مدتى زیر همان ابر راه رفتند و پس از زمانى به سر دوراهى رسیدند و از یکدیگر جدا و مفارقت نمودند و هر کدام راه خود را پیش گرفت ناگهان راهب دید تکه اب بالاى سر آن جوان به حرکت در آمد.

عابد گفت: اى جوان تو خوبتر از من بوده‏اى و براى احترام و مقام تو بوده است که خداوند این قطعه ابر فرستاده بود خواهش دارم از قصه و سرگذشت خود مرا مطلع ساز.

جوان داستان خود را با آن زن به عابد شرح داد راهب گفت: اى جوان بدان در اثر خوف و ترس که بخود راه داده‏اى خداوند از سر تقصیرات تو گذشته و ترا آمرزیده و متوجه باش که دیگر پس از این به طرف معصیت نروى‏(1)

اینکه حضرت امام صادق (علیه السلام) فرموده است کسى که از گناه توبه کند مثل اینکه گناه نکرده است همین روایت بود که ذکر شد آن جوان توبه کرد خداوند تبارک و تعالى هم او را پاک کرد و دعایش مستجاب کرد و در آخرت هم اهل بهشت است و در دنیا در پیش مردم عزیز و محترم و امین مال مردم است اما شیطان قوى است انسان را وادار مى‏کند به معصیت بعد گرفتارش مى‏کند حالا یا به مال یا به مقام شاعر خوب سروده:

 

آنکس که بداند و بداند که بداند

اسب شرف خویش از گنبد گردن بجهاند

آنکس که بداند و بداند که بداند

زود بیدار کنش خفته نماند


(1) - اصول کافى ج 2 ص 69