به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
.................................................................................................................
1. لهوف ،گفتار های معنوی ص 243
2.بحار الانوار جلد 77 ص 177
حضرت فرمود: رهایش کن زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم
سپس امام حسن عسکرى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: چنانچه این امتیازها و ویژگى ها نبود، آن وقت فرقى بین آن ها و دیگر مخلوق وجود نداشت ؛ و حال آن که امام و حجّت خداوند باید در تمام جهات از دیگران برتر و والاتر باشد
سدیر
یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. او می گوید: امام باقر علیه
السلام به من فرمود: ای سدیر آیا روزانه یک برده آزاد می کنی؟
عرض کردم: نه.
امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟عرض کردم: نه.
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض کردم: نه.
امام
علیه السلام گفت: سبحان اللّه، آیا دست یکی از شیعیان ما را می گیری و به
خانه ببری و به او غذا دهی تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد
کردن برده ای است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد
اصول کافی، باب المصافحه
در زمان حکومت معتمد عبّاسى به جهت
نیامدن باران ، خشکسالى شد و همه جا را قحطى فرا
گرفت ، لذا خلیفه دستور داد که مردم نماز باران به جاى آورند تا رحمت الهى
نازل
گردد.مردم سه روز مرتّب نماز باران خواندند ولى خبرى از بارش باران نشد، تا
آن که نصارى
به همراه یکى از راهبان حرکت کردند و چون به بیابان رسیدند، راهب دست به
سوى آسمان
بلند کرد و در این هنگام ابرى بالا آمد و شروع به باریدن کرد.همچنین روز
دوّم ، نیز نصارى به همراه همان راهب حرکت کردند و چون راهب دست به سوى
آسمان بلند کرد - همانند روز قبل - ابرى نمایان گشت و باران فرود آمد.
به همین علّت مسلمان هاى ظاهر بین که شاهد این صحنه مرموز بودند، نسبت به دین مبین
اسلام و نیز ولایت امام در شکّ و تردید قرار گرفتند و عدّه اى از آن ها مرتّد شدند
و از اسلام برگشتند.
وقتى این خبر تاءسّف بار به معتمد - خلیفه عبّاسى - رسید، فورا دستور داد تا امام
حسن عسکرى علیه السلام را احضار نمایند، هنگامى که حضرت نزد خلیفه آمد، معتمد گفت :
امّت جدّت را دریاب که در حال هلاکت بى دینى قرار گرفته اند.
امام حسن عسکرى علیه السلام در مقابل ، به معتمد عبّاسى فرمود: چندان مهمّ نیست ،
اجازه بده که بار دیگر نصارى براى آمدن باران بیرون بروند و دعا نمایند، من به حول
و قوّه الهى ، شکّ و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد.
معتمد دستور داد تا بار دیگر مردم براى آمدن باران دعا کنند، نصارى نیز به همراه
راهب حرکت کردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند کرد، بارش باران شروع شد.
پس امام علیه السلام فرمود: آنچه که در دست راهب است از او بگیرید.
همین که ماءمورین آن را از دست راهب گرفتند، دیدند قطعه استخوان انسانى است ، آن را
خدمت امام علیه السلام آوردند.
حضرت استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد: براى آمدن باران دعا کن
.
این بار هر چه راهب دست خود را به سوى آسمان بلند کرد و دعا خواند، دیگر خبرى از
باران نشد.
تمامى مردم از این ماجرى در حیرت و تعجّب قرار گرفته و با یکدیگر مشغول صحبت چون و
چرا شدند.
و معتمد عبّاسى به امام علیه السلام خطاب کرد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! این چه معمّاى مرموزى بود؟!
و چرا دیگر باران قطع شد و دیگر باران نیامد؟!
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: این استخوان یکى از پیغمبران الهى است و این
راهب آن را در دست خود مى گرفت و به سمت آسمان بلند مى کرد و به وسیله آن استخوان ،
رحمت الهى فرود مى آمد.
راوى گوید: وقتى آن قطعه استخوان را آزمایش کردند، متوجّه شدند آنچه را که امام
علیه السلام مطرح فرموده است ، صحیح مى باشد و حقیقت دارد و مردم از شکّ و گمراهى
نجات یافتند.
و پس از آن که حقّانیّت براى همگان روشن و آشکار گردید، حضرت به منزل خود بازگشت
ینابیع المودّة : ج 3، ص 130 و ص 190، إحقاق الحقّ: ج 19، ص 602، حلیة الا برار: ج 5، ص 119، ح 1، مدینة المعاجز: ج 7، ص 621، ح 2604.
سپس امام حسن عسکرى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: چنانچه این امتیازها و ویژگى ها نبود، آن وقت فرقى بین آن ها و دیگر مخلوق وجود نداشت ؛ و حال آن که امام و حجّت خداوند باید در تمام جهات از دیگران برتر و والاتر باشد
اصول کافى : ج 1، ص 509، ح 11، الخرایج و الجرایح : ج 1، ص 436، ح
14، إرشاد شیخ مفید: ج 343، بحارالا نوار: ج 50، ص 268، ح 8.
احمد بن
اسحاق گوید: بر امام حسن عسکری علیه السلام وارد شدم و می خواستم از امام
بعد از او سوال کنم. امام علیه السلام قبل از سوال من فرمود: ای احمد بن
اسحاق! خداوند زمین را از زمان خلقت آدم تا روز قیامت از وجود حجت خالی نمی
گذارد و به وسیله اوست که بلا را از اهل زمین دور می گرداند، باران می
بارد و برکات زمین ظاهر می شود.
عرض کردم: یابن رسول اللّه: امام بعد از شما کیست؟
امام
علیه السلام با عجله برخاست و داخل اتاق دیگر شد و در حالی که بچه سه ساله
ای که همانند ماه شب چهاردهم زیبا بود را بر دوش داشت بازگشت و فرمود: ای
احمد اگر نزد خداوند و ما دارای ارزش و مقامی نبودی فرزندم را به تو نشان
نمی دادم، او هم نام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است که زمین را پر از
قسط و عدل می کند همانا گونه که پر از ظلم و جور شده است.
ای
احمد! مثل او در این امت مثل حضرت خضر علیه السلام و ذوالقرنین است. به
خدا قسم غیبتی می کند که هر کس جز آنکه خداوند او را بر امامتش ثابت و
استوار و استوار نگاه داشته است و توفیق دعا برای تعجیل در فرج او داده است
از اعتقاد به او منحرف می گردد.
عرض کردم: مولای من! آیا نشانه های دارد که قلبم به آن مطمئن شود؟
در این هنگام کودک سه ساله با زبان فصیح عربی گفت: انا بقیه اللّه فی ارضه و المنتقم من اعدائه.
من بقیه اللّه در زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم.
احمد
بن اسحاق گوید: من در حالی که بسیار خوشحال بودم از محضر امام علیه السلام
خارج شدم و روز بعد خدمت او رسیدم و عرض کردم: از لطفی که دیروز به من
کردید بسیار مسرور شدم، اما بفرمائید سنتی که از خضر و ذوالقرنین در او
چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طولانی شدن غیبت اوست.
عرض کردم: یا بن رسول اللّه غیبت او طولانی می شود؟
فرمود:
قسم به پروردگارم اکثر معتقدین به او از امامتش بر می گردند و کسی جز آنکه
در عهد ولایت ما پا برجاست و ایمان در قلب او نوشته شده است و با روح الهی
تایید شده است ثابت قدم نمی ماند.
ای احمد! آنچه به تو می گفتم سری از اسرار الهی است، از دیگران مخفی بدار و از شکر گزاران باش که با مادر علیین بهشت خواهی بود.
محجة البیضاء، ج 4، ص 339
(انس) گوید: نزد امام حسین علیه السلام بود که کنیزی براو وارد شد و یک دستهگل به او تقدیم کرد.
امام علیه السلام به او فرمود: تو را بخاطر هخدا آزاد کردم.
انس گوید: من گفتم: او یک دسته گل که بهائی ندارد برای تو آورد آنگاه او را آزاد می کنی؟
امام علیه السلام فرمود: خداوند این گونه ما را ادب کرده و رد قرآن فرموده است:
و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها اوردوها
یعنی: هر گاه مورد تحیتی قرار گرفتید بهتراز آن تحیت کنید یا همان گونه پاسخ گوئید.
و بهتر از این تتحیتی که او به من داشت آزادی او می باشد
تحت العقول، بخش مربوط به امام حسین علیه السلام